هیچ ناجی،هیچ جا منتظر ما نیست






















Blog | Profile | Archive | Email | Design by | Name Of Posts


من اینجا خودمم

من اینجا خودمم

در زندگی دردهایی هست که هیچ مُسَکنی به انها اثر نمیکند چرا که این درد ها هرچند در وجود آدم گسترده شده اند اما ریشه آنها از محیطی است که ما در ان زندگی میکنیم و از اجتماع به وجود ما رخنه کرده اند و حالا مثل یک درخت پیر و تنومنددر وجود ما رشد کرده و تمام وجو ما را در بر گرفته اند.

همه ما از این درد ها رنج میبریم اما هیچ کدام هیچ تلاشی در راستای برطرف کردن آنها نمیکنیم وهمیشه منتظر یک ناجی از دور دست های نامعلوم هستیم که بیاید و تمام این دردهارا با شمشیر تارو مار کند اما واقعیت این است که آن شوالیه سفید پوش هیچ وقت به این سرزمین پا نمیگذارد واین دردها هم دم همیشگی ما هستند تا زمانی که نرم ،نرم و آهسته،آهسته در کلبه ای خرابه ،خسته و تنها جان به پوچی زمان بسپاریم و آخرین کور سو های امید در چشم های کم بینای ما به نابودی کشیده شوند.

شوالیه،ناجی،همه و همه توهمی خام و بچه گانه،ساخته ی ذهن بزرگ سالان و کهن سالانی است که دیگر توان قیام علیه ذهن پریشان و احمق خود را ندارند و تمام تلاششان به فرا فکنی و ساختن شوالیه سفید پوش رویایی می انجامد،اما باید اقرار کرد که هیچ کس غیر از خود ما درد ما را نمیفهمد و نمیداند؛هیچ کس جز ما نمیتواند درد ما را چاره کند،هیچ کس.

گفتن این دردها هیچ وقت آنها را از بین نمیبرد فقط تحمل انها را کمی راحت تر میکند،زمانی که تصمیم بر آن شد که خاطره ای و یا شرح حالی از ما نگاشته شود در قدم اول مخالفت کردم چرا که فکر میکردم گفتن این خاطرات جز زنده کردن و پراکندن درد های نهفته در آن هیچ چیزی به همراه ندارد اما پس از کمی تفکر،موافقت کردم،به این امید آن که شوالیه خواب آلود درون ما بیدار شود وزنگ هشداری باشد برای آنها که خوابیده اند و یاد آوری باشد برای آنهایی که خود را به خواب زنده اند.

؟؟؟؟؟؟؟؟؟

به امید روزی که همه ما توان جار زدن دردهایمان را از زبان خود پیدا کنیم و روزی که ارتشی از شوالیه های سفید پوش و سلحشور ، لشکر به لشکرو صف به صف علیه قلعه ترس و تنهایی ما صف آرایی کنند.

 

زمستان91(اراک)

 

 



نظرات شما عزیزان:

رها
ساعت16:04---10 آذر 1393
قصه غم انگیزی ست قصه شیرین و فرهاد....
جوش شیرین زدن را بهداشت، سال هاست که ممنوع کرده است. آخر جوش شیرین زدن شاطر ها، ظلم به عاطفه فرهاد است، اما این قانون بهداشت، لطف به غرور فرهاد نبود، اهمیت دادن به سلامتی مردم بود...


حسن
ساعت2:38---13 دی 1392
سلام دوست من.از طرز فکر و سایتت خوشم اومد.راستش من چند روزه که به همین افکار تو رسیدم و اومدم تو گوگل در مورد ایده و اختراع جستجو کردم البته من تحصیلات بالایی ندارم .(دیپلم انسانی) اما علاقه شدیدی به اختراع دارم و همیشه فکرم پر از ایده بوده و فقط باهاش رویا پردازی میکردم ، اما الان احساسی بهم دست داده که باید در جهت به واقعیت رساندن رویاهام بپردازم و خوشحال میشم کمکم کنی

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+نوشته شده در چهار شنبه 17 مهر 1392برچسب:نوشته شخصی مهندس علی امیری,داستان و داستان کوتاه ,ساعت21:12توسط علی امیری | |